Search
شمسیه یک سال برای آمادگی کنکور تلویزیون ندید، تا آمد ببیند اسم و عکس خودش بود
- Fahim Salahshour
- Oct 1, 2021
- 4 min read
۴ مهر ۱۳۹۹ - ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۰
گفتگو با نفر اول کنکور افغانستان
فرزند مردی که کیلومترها آن طرفتر در شمال افغانستان کارگر معدن زغال سنگ سمنگان است با حلقه اشکی در گوشه چشمش میگوید "پدرم به موبایل دسترسی نداشت و ساعتها بعد از اعلام نتیجه کنکور از اینکه رتبه اول شدم خبردار شد."
شمسیه علیزاده، رتبه اول کنکور سال ۱۳۹۹ افغانستان از دیروز که نتایج این آزمون اعلام شد، سرخط خبرها و رسانههای اجتماعی در افغانستان شده است.
او ۱۸ سال دارد و کودک دوران جنگ است. نسل سوختهای که همه عمرشان را در روز و شبهای خونین گذراندهاند.
شمسیه در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی به دنیا آمده و مکتب را در کابل به پایان رسانده است.
او از میان حدود ۲۰۰ هزار شرکت کننده در آزمون کنکور رتبه اول را به دست آورده و با گرفتن بیش از ۳۵۳ نمره به دانشگاه پزشکی کابل و رشتهای که رویای فراگیری آن را دارد راه یافته است.
او میگوید تنها یک دوره آمادگی کنکور را در سال پایانی مکتب/مدرسه فراگرفته و پیش از آن نیز کلاسهایی را در مراکز آموزشی دنبال کرده است.
شمسیه میگوید تمام این یکسال شبانه روز تنها چهار ساعت خوابیده و ۲۰ ساعت دیگر را مشغول درس و آمادگی برای کنکور بوده است.

نتایج کنکور سراسری افغانستان؛ دختری از کابل رتبه اول شد
شمسیه که تمام یکسال گذشته را برای تمرکز بیشتر روی کنکور تلویزیون تماشا نکرده بود حالا دیگر نتیجه این آزمون را پخش مستقیم از پرده تلویزیون نگاه میکند.
نتایج کنکور امسال افغانستان در مراسمی ویژه و از طریق تلویزیونهای افغانستان پخش مستقیم اعلام شد.
شمارش معکوس؛ رتبه دهم، نه، هشت... و چشمهای مادر شمسیه که با هیجان زیادی سمت صفحه تلویزیون قفل شده. در لحظهای از ثانیه عکس و سپس نام شمسیه روی پرده ظاهر میشود. رتبه اول کنکور!
"در اتاق نبودم. مادرم بلند صدایم زد و گفت اول نمره کنکور شدهای. اول فکر کردم شوخی میکند اما وقتی داخل اتاق شدم، عکسم روی صفحه تلویزیون بود..."
'طالبان مانع شرکت دهها دختر در کنکور شدند'؛ دولت امروز از آنها امتحان میگیرد
پدرش در معدن زغال سنگ در سمنگان کارگر است. منطقهای که فعالیت شبکههای مخابراتی در آن اکثر اوقات دچار مشکل تکنیکی/مشکل فنی است.
او دیروز هم هنگامی که با رسانهها مصاحبه میکرد هر از گاهی که نام پدرش در میان میآمد اشک میریخت. هیجان شریک ساختن این موفقیت با پدری حامی و بوسیدن دستهای پینه بسته او امان از شمسیه گرفته بود.
به من گفت اقوامش هم در تلاش بودند تا خبر را دست به دست کرده و به گوش پدرش برسانند که حوالی هشت دیشب موفق به تماس با پدرش شد.
"پدرم به قدری خوشحال بود که به گفته خودش احساسی که داشت را در کلمات نمیتوانست بیان کند. برایم گفت همیشه برای چنین روزی دعا میکرده."

Comments